روزگار من

anybody here?

/ بازدید : ۲۰۰

اصلا دوست نداشتم توی جلسه ختم قرآنی که برای دومین سالگرد برگزار شد حضور داشته باشم

به بهانه کاری کتاب ها رو بلند کردم رفتم کتابخونه محله که از قضا استثنا امروز تعطیل بود

رفتم کتابخونه مرکزی. حدودا سه بعد از ظهر بود

من سالها بود سالن مطالعه نرفته بودم!

خیلی جالب بود مدل پوشش و درس خوندنشون

تا ساعت شش و نیم توی محوطه کتابخونه و کنار کارون پرسه زدم

عمیقا دوست داشتم با کسی از سر دوستی همکلام بشم

اتفاقی سروش رو دیدم که احتمالا اومده بود واسه حسابان درس بخونه چقدر این پسر رو من دوست دارم عین نوجونی خردمند و مودبه

گفتگومون در حد سلام و علیک بود!

امروز روز غریبی بود

ذهنم بیشتر از همیشه آشفته است

فکر میکردم به این دوران تعلق ندارم

همون حس یه مقدار قدیمیه جا مونده از کاروان!

 

۳

دومین سالگرد

/ بازدید : ۱۳۰

رنگ امیزی منزل  وخستگیش

بیکاری و بلاتکلیفی

اوضاع الان کشور

بیمارستان همراه خواهری بودن

نتیجه آنژیوگرافیشون

و

فردا...

فردا که دومین سالگرده...

دلم یه آغوش گرم و امن میخواد که برای مدتی توش به هیچی فکر نکنم

۱

امان از این روزها

/ بازدید : ۱۷۹

نمیدونم چرا روم نمیشه الان به کسی اس ام اس بدم:|

یجوریه انگار قرار سر زده پا بزاری خونه ملت یا داری وارد حریم خصوصیشون میشی. حالا اگر  شبکه های اجتماعی فیلتر نبود ریلکس  به هرکس دوست داشتم  پیام میدادم :|

پ.ن

شبهای بیمارستان چقدر طولانی و کسل کنندست

 

۳

...

/ بازدید : ۱۹۵

بی نتی ناجور آزاردهنده شده

۱

چه زندگی شگفت انگیزی

/ بازدید : ۱۴۷
 

عین خستگی از کارهای خونه و غمگینی بابت مطلبی، فیلم  It's a Wonderful Life رو نگاه کردم.

اون لحظات از فیلم که جورج موفقیت دیگران رو میدید بشدت باهاش احساس همدردی میکردم. یه زمان پر از ایده ای پر از انرژی و هدف به حدی که شاید بقیه درک نکنند ولی شرایط مانعت میشه و یا مسیر زندگیت رو سمتی میبره که نتونی بهشون فکر کنی. و بعد میبینی دیگران، همون ها که به اهداف تو میخندیدند به همون اهداف رسیدن و تو فقط نظاگری و حسرت میخوری. درسته پایان فیلم مردمان اطراف جورج قدردانش بودند ولی عملا تو زندگی واقعی کسی یادش نمیمونه.

۰

مجید

/ بازدید : ۱۸۶

گوگل کروم رو باز کردم نوشم آهنگ های دهه هفتاد  توی نتایج یه آهنگ قدیمی از ابی پلی  و همراهش گریه کردم

امروز یکی از اون پنجشنبه هایی بود که رفتم بهشت زهرا. وقتی اونجام واقعیت آوار میشه سرم

اینکه مجید الان اینجا خوابیده که دیگه الان بعد از یک سال و ده ماه دیگه چیزی به اسم اون مجیدی که من میشناختم و میدیدم نیست. یعنی در واقع دیگه اون مجید اینجا خواب نیست. مجیدی با اون همه خصلت خوب بد با اون تیکه کلام ها و رفتارها با اون شکل و شمایل.

همش میترسم میترسم که یادم بره میترسم  که یه روزی زور بزنم به این مغز که یادم بیاد صداش حالتهاش

قلبم درد میکنه

 

 

۲

skip

/ بازدید : ۱۵۸

جمله ای که این دو روز فکرم رو مشغول کرده اینه

"هرکس داستان زندگی خودش رو داره"

 

پ.ن:

برای دانشگاه محقق اردبیلی ثبت نام نمیکنم. نمیگم دوست نداشتم برم چرا اتفاقا بشدت احساس میکردم نیاز دارم برم جایی دور و متفاوت ولی...

ولی محبت به خانواده و تصور اون حجم از سختی که باید تحمل کنم اونم توی این سن و سال و شرایط باعث شد این موقعیت رو رد کنم

هنوز نمیدونم دلیل اصلیم همینه یا ترسهایی که پشت این فکرهاست

به هرحال من حس میکنم نیاز دارم رشد کنم و از این حالت ناپختگی در بیام

۲

ارشد

/ بازدید : ۱۵۱

نتایج اومد

شبانه اردبیل قبول شدم

بنظر میومد روزانه اردبیل قبول بشم!

بهرحال الان من موندم و هزاران راه نرفته!

یه نیمه دیگه از سال باقی مونده

یه نیمه دیگه از سی و پنج سالگی

پلن بعدی چیه!

۰

امون از دل مو

/ بازدید : ۱۱۴۷

 

 

دریافت

ببندم شال و میپوشم قدک را
بنازم گردش چرخ فلک را
بگردم آب دریا سراسر
بشویم هر دو دست بی نمک را
امون از دل مو وای از دل مو
امون از دل مو وای از دل مو
عزیزم کاسه چشمم سرایت
میون هر دو چشمم جای پایت
از اون ترسم که غافل پا نهی باز
نشینه خار مژگونم به پایت
امون از دل مو وای از دل مو
امون از دل مو وای از دل مو
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
هر اونچه دیده بینه دل کنه یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
امون از دل مو وای از دل مو
امون از دل مو وای از دل مو
الهی یا الهی یا الهی
سر راهت درآد مار سیاهی
اول بر مو زنه دل بر تو بستم
دوم بر تو زنه که بی وفایی
امون از دل مو وای از دل مو
امون از دل مو وای از دل مو
غم و درد دل مو بی حسابه
خدا دونه که مرغ دل کبابه
بنازم دست و بازوی تو جلاد
اگه قتلم کردی والا ثوابه
امون از دل مو وای از دل مو
امون از دل مو وای از دل مو
امون از دل مو وای از دل مو

۱

کامپیوتر

/ بازدید : ۱۸۴


سال 85 با خوشحالی و دقت خریداری شد. بخوبی مراقبت شد جوری که تا به الان  هیچ قطعه ایش تعویض نشد. برای همه یه سیستم قدیمیه ولی برای ما یادآوره خاطرات زیادیه و البته یادآور مجید. یک سال بلا استفاده گذاشته شده بود تو خونه اهل خونه تصمیم گرفتن بفرستنش خونه عزیز دیگه ای که حداقل ازش استفاده بشه. چه اشک ها که با روشن شدن صدای اسپیکرها تو این دو روزه ریخته نشد 


۱
About Me
گاهی لازمه بشینیم و با خودمون درد دل کنیم
گاهی هم شادیهامون رو باید با خودمون تقسیم کنیم!
و اون کسی که باید بیشتر از همه بهش احترام بزاریم کسی نیست جز همین خودمون!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان