skip
جمله ای که این دو روز فکرم رو مشغول کرده اینه
"هرکس داستان زندگی خودش رو داره"
پ.ن:
برای دانشگاه محقق اردبیلی ثبت نام نمیکنم. نمیگم دوست نداشتم برم چرا اتفاقا بشدت احساس میکردم نیاز دارم برم جایی دور و متفاوت ولی...
ولی محبت به خانواده و تصور اون حجم از سختی که باید تحمل کنم اونم توی این سن و سال و شرایط باعث شد این موقعیت رو رد کنم
هنوز نمیدونم دلیل اصلیم همینه یا ترسهایی که پشت این فکرهاست
به هرحال من حس میکنم نیاز دارم رشد کنم و از این حالت ناپختگی در بیام