داغ بر دل نشسته
پرش خاطرات از آتش غم
دیشب فقط به خاطرات سال گذشته چهارشنبه سوری فکر میکردم
به آتیشی که با خونه علی و غلامرضا دم در درست کرده بودیم به فشفشه و موزیک و پریدن از آتش به خوشحالی
به مجید که رفته بود بیرون
به امسال که همه چیز سرد و سوت و کوره
من هنوزم منتظرم برگرده
دلم میخواد داد بزنم
سال نود و درد
مجید
از صبح دلتنگتم مجید
گریه امونم نمیده موزیک های توی فلشت رو گوش میدم و اشک میریزم بخصوص کاکو بند ها رو
باورررررررررررررررررررررررررررررررررررررم نمیشه
نمیتوووووووووووووووووووووووووووووووووونم بپذیرم که دیگه نیستییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
که الان زیر خاکیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
ای خدا اگر هستی بدون ازت شاکی اممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
نمیبخشمتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
سوگ
کی میدونه چه حسی داشتم اون روزی که رفتم پارکینگ و ماشین رو دیدم
چجوری تقلا میکردم بگردم دستم به وسایل داخلش برسه که وسایلش رو که حدود سه ماه تو باد و خاک و بارون همونجوری تو ماشین رها بودند
مودم ، سالنامه ، فلش، یه لنگ دمپایی همون دمپایی چرمی هایی که همیشه میگفت نپوش و من هم بیشتر مواقع فراموش میکردم و میپوشیدم
چماقی که همیشه محض احتیاط زیر صندلی بود، سیخ های کباب که قرار بود پنجشنبه ازشون استفاده بشه، آچارهاش، شیشه های دودی عینک ، و ان یکادی که همیشه جلو ماشینش آویزون بود، دعای یک صفحه ای سفر ،کابل های AUX....
تو دلم گفتم مجید کجایی که ببینی تو که همیشه ماشینت تمیز و مرتب بود همیشه مراقب وسایلت بودی و مرتب و دقیق بودی حالا....
انگشتر هات و رم گوشیت رو هم دزد از خونه برد
پ.ن:
فلش رو زدم به لپتاپ و دارم به موزیکایی که تو ماشین میگذاشت گوش میدم و گربه میکنم
اصلا باورم نیست مجید دیگه نیست. دیگه نمیبینمش. مجید با اون همه حجم حضور با همون خصوصیات مخصوص خودش با اون حالت و رفتار و اون کل کل و بگو مگوی هایی که داشتیم دیگه نیست
نیست تا من دیگه ذوق چیزی رو نداشته باشم نیست تا دیگه اخبار جدید رو بش بگم تا فیلم های جدید رو براش بزنم رو فلش ببینه نیست تا من کلیپ های انگیزشی رو به امید دیدن اون تو گروه ارسال کنم یا بزارم وضعیت
خواب
دیشب خواب مجید رو دیدم توی خواب انگار که همه چیز اشتباه شده بود و مجیدمون طوریش نشده
بهش گفتم گوشیت رو نگاه کن پیامهاتو بخون. منظورم از این حرف این بود که پیام هامو بخونه همون پیام هایی که این مدت بش دادم پیام های دلتنگی و درددل رو. نگاهشون کرد و گفت چیه هندیش کردی حالا یه اتفاقی هم برا یکی بیوفته باید ایجوری کنی؟
بعد بش پیام داد که دوستت دارم
ای خدا!
ای کاش تا بودش محبتم رو زبونی بهش ابراز میکردم
لعنت به این مرزها
لپتاپ
دلم برا لپتاپم هم تنگ شده لپتاپی که انتخاب مجید بود یه لپتاپ ایسوس سری ان. الحق که توی شش سالی که داشتمش آخ نگفته بود
یعنی ممکنه بهم برگرده؟ اونم همونجور سالم و با اطلاعات توش؟

گاهی هم شادیهامون رو باید با خودمون تقسیم کنیم!
و اون کسی که باید بیشتر از همه بهش احترام بزاریم کسی نیست جز همین خودمون!