روزگار من

انجمن

/ بازدید : ۱۸۶

موضوع امروز خانه، آزاد بود. قبل از رفتن تصمیم داشتم راجع به هدف گذاری صحبت کنیم اما دیر رسیدم . موضوع جلسه سیل و کمک های مردمی تعیین شده بود. آخرای جلسه عاطفه در مورد خودش و حسی که به دنیا داره صحبت کرد و من بعد از کلی جدل با خودم خلاصه چیزی که دوست داشتم اول جلسه بگم رو  تند بی تسلط گفتم. از گفتنش احساس رضایت دارم ولی از منسجم نبودن حرفهام نه!


پی نوشت:

چند روز درس نخوندم بنظر میرسه مجدد باید برنامه ریزی کنم این یعنی تعداد مطالب که باید طی روز بخونم بیشتر شده

۰

حسادت

/ بازدید : ۱۹۸

به شدت با خودم درگیرم. این درگیریها منو بسمت حسادت میبره. حسی  که از بابتش احساس بدی دارم.

احساس بدی که میگم یعنی عذاب وجدان. عذاب  وجدان ناشی از حسود بودن.


۰

سردرگمی

/ بازدید : ۱۷۴

هشتم فروردین 98 من سی و پنج ساله شدم. این عدد مثل ناقوس کلیسا که شهری رو از خواب بیدار میکنه مدام تو سرم میکوبه. میدونی ذهنم پر از کلاف به هم پیچیدست. نمیدونم  گره کدومش رو باز کنم. نمیدونم با احساسات منفی که کنار همه اینها دارم چه کنم. نمیدونم چه راهی رو در پیش بگیرم برای ادامه. شرایط بدیه امیدوارم بتونم بخوبی ازش بیرون بیام

۳

بیکاری

/ بازدید : ۱۷۳

بخاطر سیل و خراب شدن بیشتر زمین های کشاورزی قرارداد ما هم کاهش خورد یعنی بعبارتی بیکار گشتم!


پ.ن:

خیلی احساس سردرگمی میکنم

۱

میلیون میلیون رز مخملین

/ بازدید : ۳۶۲

تابستون سال 89 بود. آره باید همون سال بوده باشه. سال اول کارم. اونم شهرستان، خاله مامانی فوت شده بود و دیگه نمیشد خونه ننه موند چون مراسمش اونجا بود. اون روزا میرفتم خونه عمو. دخترا هنوز ازدواج نکرده بودن. تابستون بود و کولر و نوشتن گزارش با سیستم دختر عمو و این آهنگ کلیون ملیون گل رز از فرزانه. حس خوبی برام داشت اون روزا. الان بعد از چند سااال تازگیها یعنی بعد از دیدن تئاتر مرغ دریایی متوجه شدم اصل آهنگ روسیه! 


متن و ترجمه آهنگ در ادامه مطلب

۰

دومین جلسه مشاوره

/ بازدید : ۱۷۷

امروز دومین جلسه مشاوره بود. اونقدر آشفته بود ذهنم و آشفته گفتم که مشاور بنده خدا هم گیج شد. من مشکلاتم رو متوجه شدام از کجا ناشی شده.راهکار میخوام ولی روان درمانگرم همچنان دنبال ریشه است. نمیدونم چند جلسه باید برم فقط میدونم ممکنه از عهده هزینه هاش بر نیام:/

 

پ.ن:

1-شیطونه میگه بجای صحبت پیش مشاور همینجا افکارم رو بنویسم بلکم راه چاره رو یافتم!

2- کنکور ارشد دو ماه عقب افتاد :)

۱

سیل

/ بازدید : ۱۴۴
استرسمون  نسبت به وضعیت اهواز رو به افزایشه. بخش ها و روستا های اطراف رو آب گرفته. برای شنبه هم اعلام بارندگی سیل آسا کردن. سیستم برق و فاضلاب اهوزام که افتضاحه!  من که دیروز مدارک و لوازم ضروریم رو جمع کردم و آماده اعلام وضعیت بحرانی ام .هرچند خونه ما دور از رودخونه است اما به شرایط و مسئولین اعتمادی نیست!
۱

Big Little Lies

/ بازدید : ۲۰۴


اسفند ماه یه سریال دیدم تحت عنوان Big Little Lies. از دیدنش خیلی لذت بردم بخصوص از مکالمات بین اون سه تا دوست و از اینکه اینقدر راحت درمورد احساساتشون صحبت میکنن وتحلیل ، کیف کردم .موزیک های قشنگی هم داشت مثل همین cold little heart



Oh
Oh
Ooh, ah
Ah
Ah
Ah
Ah
Ooh ah
Ah
Ah
Ah
Did you ever want it?
Did you want it bad?
Oh, my
It tears me apart
Did you ever fight it?
All of the pain, so much power
Running through my veins
Bleeding, I'm bleeding
My cold little heart
Oh I, I can't stand myself
And I know
In my heart, in this cold heart
I can live or I can die
I believe if I just try
You believe in you and I
In you and I
In you and I
In you and I
Did you ever notice
I've been ashamed
All my life
I've been playing games
We can try to hide it
It's all the same
I've been losing you
One day at a time
Bleeding, I'm bleeding
My cold little heart
Oh I, I can't stand myself
And I know
In my heart, in this cold heart
I can live or I can die
I believe if I just try
You believe in you and I
In my heart, in this cold heart
I can live or I can die
I believe if I just try
You believe in you and I
In you and I
In you and I
In you and I
In you and I
In you and I
In you and I
In you and I
Maybe this time I can be strong
But since I know who I am
I'm probably wrong
Maybe this time I can go far
But thinking about where I've been
Ain't helping me start
۳

خودآگاهی

/ بازدید : ۱۸۹

قبل از عید بخاطر اون حالت پرخاشگری که داشتم تصمیم گرفتم برم پیش یه مشاور. نوبت ام افتاد امروز. اینقدر پرسید و گریه ام انداخت که تا الان سر درد دارم.

مرددم جلسه بعد رو برم یا نه

۰

بارون اسفند

/ بازدید : ۲۱۹

صبح که از خونه زدم بیرون به امید سوار شدن اتوبوس خط واحد، پول نقد زیادی همراه خودم نبرده بودم. از شانس  بدم یا بهتره بگم بی برنامه گی  شرکت اتوبوس رانی اتوبوسی نبود و مجبور شدم با تاکسی برم نادری اونجا هم تا مسیر بعدی باید تاکسی سوار میشدم. عجب بارونی گرفته بود پول تاکسی هم که نداشتم! بلاخره عابر بانک یافتم و پول نقد گرفتم و بدو بدو سوار تاکسی شدم. بارون توی مسیر وحشتناک شده بود  اصلا روبرو دیده نمیشد! راننده پسر جوونی بود منم بدون چتر تا در دفتر رسوندم. همون چند ثانیه تا دفتر هم تو اون بارون وحشتناک بود!

۰
About Me
گاهی لازمه بشینیم و با خودمون درد دل کنیم
گاهی هم شادیهامون رو باید با خودمون تقسیم کنیم!
و اون کسی که باید بیشتر از همه بهش احترام بزاریم کسی نیست جز همین خودمون!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان