روزگار من

دومین جلسه مشاوره

/ بازدید : ۱۶۵

امروز دومین جلسه مشاوره بود. اونقدر آشفته بود ذهنم و آشفته گفتم که مشاور بنده خدا هم گیج شد. من مشکلاتم رو متوجه شدام از کجا ناشی شده.راهکار میخوام ولی روان درمانگرم همچنان دنبال ریشه است. نمیدونم چند جلسه باید برم فقط میدونم ممکنه از عهده هزینه هاش بر نیام:/

 

پ.ن:

1-شیطونه میگه بجای صحبت پیش مشاور همینجا افکارم رو بنویسم بلکم راه چاره رو یافتم!

2- کنکور ارشد دو ماه عقب افتاد :)

۱

سیل

/ بازدید : ۱۳۸
استرسمون  نسبت به وضعیت اهواز رو به افزایشه. بخش ها و روستا های اطراف رو آب گرفته. برای شنبه هم اعلام بارندگی سیل آسا کردن. سیستم برق و فاضلاب اهوزام که افتضاحه!  من که دیروز مدارک و لوازم ضروریم رو جمع کردم و آماده اعلام وضعیت بحرانی ام .هرچند خونه ما دور از رودخونه است اما به شرایط و مسئولین اعتمادی نیست!
۱

Big Little Lies

/ بازدید : ۱۹۵


اسفند ماه یه سریال دیدم تحت عنوان Big Little Lies. از دیدنش خیلی لذت بردم بخصوص از مکالمات بین اون سه تا دوست و از اینکه اینقدر راحت درمورد احساساتشون صحبت میکنن وتحلیل ، کیف کردم .موزیک های قشنگی هم داشت مثل همین cold little heart



Oh
Oh
Ooh, ah
Ah
Ah
Ah
Ah
Ooh ah
Ah
Ah
Ah
Did you ever want it?
Did you want it bad?
Oh, my
It tears me apart
Did you ever fight it?
All of the pain, so much power
Running through my veins
Bleeding, I'm bleeding
My cold little heart
Oh I, I can't stand myself
And I know
In my heart, in this cold heart
I can live or I can die
I believe if I just try
You believe in you and I
In you and I
In you and I
In you and I
Did you ever notice
I've been ashamed
All my life
I've been playing games
We can try to hide it
It's all the same
I've been losing you
One day at a time
Bleeding, I'm bleeding
My cold little heart
Oh I, I can't stand myself
And I know
In my heart, in this cold heart
I can live or I can die
I believe if I just try
You believe in you and I
In my heart, in this cold heart
I can live or I can die
I believe if I just try
You believe in you and I
In you and I
In you and I
In you and I
In you and I
In you and I
In you and I
In you and I
Maybe this time I can be strong
But since I know who I am
I'm probably wrong
Maybe this time I can go far
But thinking about where I've been
Ain't helping me start
۳

خودآگاهی

/ بازدید : ۱۸۴

قبل از عید بخاطر اون حالت پرخاشگری که داشتم تصمیم گرفتم برم پیش یه مشاور. نوبت ام افتاد امروز. اینقدر پرسید و گریه ام انداخت که تا الان سر درد دارم.

مرددم جلسه بعد رو برم یا نه

۰

بارون اسفند

/ بازدید : ۲۱۳

صبح که از خونه زدم بیرون به امید سوار شدن اتوبوس خط واحد، پول نقد زیادی همراه خودم نبرده بودم. از شانس  بدم یا بهتره بگم بی برنامه گی  شرکت اتوبوس رانی اتوبوسی نبود و مجبور شدم با تاکسی برم نادری اونجا هم تا مسیر بعدی باید تاکسی سوار میشدم. عجب بارونی گرفته بود پول تاکسی هم که نداشتم! بلاخره عابر بانک یافتم و پول نقد گرفتم و بدو بدو سوار تاکسی شدم. بارون توی مسیر وحشتناک شده بود  اصلا روبرو دیده نمیشد! راننده پسر جوونی بود منم بدون چتر تا در دفتر رسوندم. همون چند ثانیه تا دفتر هم تو اون بارون وحشتناک بود!

۰

روزهای آخر97

/ بازدید : ۲۰۹
دیشب جشن پایان سال یکی از انچمن هایی بود که توی  یک سال گذشته باهاشون آشنا شدم. از حضور کنارشون خیلی لذت بردم و احساسات مختلفی رو طی جشن تجربه کردم. برای اولین بار یه گلدون هدیه بردم اونم برای کسی که نمیشناختمش و همینطور یه هدیه  گرفتم از شخصی دیگه. برنامه جالبی بود. خوشحال بودم از بودنم غمگین بودم از اینکه مجید نیست، حسرت خوردم چرا دیر باهاشون آشنا شدم و یه حس نوجوانانه دیگه که بهتره ازش نگم. در مجموع شب دوستداشتنی بود.

۰

خشم

/ بازدید : ۲۴۷

دو سه روزه سر درد دارم. همش از اون شبی شروع شد که صحبت عادیمون شد بحث! من هنوز نمیدونم چرا گه گداری تو خونه ما اینجوری میشه. خشمی که از این بحث داشتم باعث شد فردا و پس فرداش نسبت به بعضی از رفتارهای که سر کار صورت گرفت واکنش نشون بدم همون چیزی که همیشه سعی داشتم ازش فرار کنم. نتیجه این شد با اینکه حق با من بود ولی بخاطر مدیریت اشتباه خشمم مقصر و شخص بد ماجرا من شدم. و از اونجاییکه بیشتر مردم کور خودشونن و بینای بقیه تموم خصلت ها و خاطرات خوب آدم رو فراموش میکنن و همین یه مرتبه رو تا همیشه جز خاطراتشون مرور میکنن:)و الان منم و سرزنش خودم بخاطر حفظ نکردن آرامشم

 

۰

کتاب باشه وقتی تو راهی

/ بازدید : ۱۹۱

کتاب سه شنبه ها با موری رو تموم کردم. همه رو توی مسیر رفت و برگشت به کار خوندم. به اون اندازه ای که ازش تعریف میشد نبود. کتابی نبود که من رو بخواد تکون بده. البته یه سری نکات رو یاداوری کرد. مثل اینکه نه تنها بقیه رو بلکه خودم رو هم باید ببخشم. اینکه مراقب باشم فرهنگ خودم رو داشته باشم و  موقع مکالمه همه توجه ام رو به طرف مقابل بدم و اینکه مرگ یه پدیده کاملا طبیعی هستش مثل تولد. کتاب بعدی که تو راه باید بخونم  کتاب قصه های صمد بهرنگی هستش :)


۰

تجربه

/ بازدید : ۱۳۴

سفر رو با همه برم نرم گفتن قبلش رفتم. رفتم تا دیگه از موقعتهایی که ازشون هراس دارم فرار نکنم. تا دیگه حسرت بی تجربگی رو نخورم. همچیزش خوب بود بجز غمی که تو دلم از دلتنگی مجید بود. که هر کار جدیدی که بعد از رفتنش انجام میدم حسرت میخورم که چرا دیگه نیست

۰

سفر

/ بازدید : ۱۳۹

جمعه را ثبت نام کردم برای سفر یه روزه

ترس عجیبی دارم 

استرس

ولی باید بهش غلبه کنم

۰
About Me
گاهی لازمه بشینیم و با خودمون درد دل کنیم
گاهی هم شادیهامون رو باید با خودمون تقسیم کنیم!
و اون کسی که باید بیشتر از همه بهش احترام بزاریم کسی نیست جز همین خودمون!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان