پس انداز
با این اوضاع اقتصادی آدم نمیدونه با پس اندازی که داره چکار کنه؟
روز به روز ارزش پولی که براش زحمت کشیده شده داره میاد پائین. نمیدونم بگم تبدیلش کنه به سکه طلا یا یه خونه نقلی توی مناطق پائین شهر!
برم قسمت سوم فصل هشت گیم آف رونز رو ببینم
کسب و کار مدرن!
چند روز یش یکی از افرادی که بتازگی باهاش آشنا شدم. بهم پیشنهاد کار داد. هرچه ازش پرسیدم چه کاری جوابی نداد و گفت بیا برای مصاحبه! خلاصه که امروز رفتم و تازه اونجا بود که متوجه شدم کاری که ازش صحبت شد چیزی نیست جز بازریابی اینترنتی و برای شروع کار حداقل مبلغ 5 میلیون تومان باید جنس بخرم از سایت و بفروشم. انتظار داشتن همونجا قبول کنم و پروفایل رو بسازم و بسم الله...
مهلت گرفتم برای فکر کردن هرچند میدونستم جوابم نه هستش. امروزم م اینجوری با این جلسه و بعد آموزش ریاضی به مبینا خانم گذشت
پ.ن: مبینا برادر زاه امه
بی حوصلگی
امروز همش به خواب گذشته. این مواقع احساس خوبی ندارم از اینکار یه جورایی عذاب وجدان میگیرم که اضاف میشه به اون حس ناخوبم و بدترم میکنه. درس هم که اصلا نخوندم. و بودجه بندی امروزم اضاف میشه به فردا!
فیلم last vegas دانلود کردم برم ببینم بلکم با احساس بهتری خوابیدم
انجمن
موضوع امروز خانه، آزاد بود. قبل از رفتن تصمیم داشتم راجع به هدف گذاری صحبت کنیم اما دیر رسیدم . موضوع جلسه سیل و کمک های مردمی تعیین شده بود. آخرای جلسه عاطفه در مورد خودش و حسی که به دنیا داره صحبت کرد و من بعد از کلی جدل با خودم خلاصه چیزی که دوست داشتم اول جلسه بگم رو تند بی تسلط گفتم. از گفتنش احساس رضایت دارم ولی از منسجم نبودن حرفهام نه!
پی نوشت:
چند روز درس نخوندم بنظر میرسه مجدد باید برنامه ریزی کنم این یعنی تعداد مطالب که باید طی روز بخونم بیشتر شده
حسادت
به شدت با خودم درگیرم. این درگیریها منو بسمت حسادت میبره. حسی که از بابتش احساس بدی دارم.
احساس بدی که میگم یعنی عذاب وجدان. عذاب وجدان ناشی از حسود بودن.
سردرگمی
هشتم فروردین 98 من سی و پنج ساله شدم. این عدد مثل ناقوس کلیسا که شهری رو از خواب بیدار میکنه مدام تو سرم میکوبه. میدونی ذهنم پر از کلاف به هم پیچیدست. نمیدونم گره کدومش رو باز کنم. نمیدونم با احساسات منفی که کنار همه اینها دارم چه کنم. نمیدونم چه راهی رو در پیش بگیرم برای ادامه. شرایط بدیه امیدوارم بتونم بخوبی ازش بیرون بیام
بیکاری
بخاطر سیل و خراب شدن بیشتر زمین های کشاورزی قرارداد ما هم کاهش خورد یعنی بعبارتی بیکار گشتم!
پ.ن:
خیلی احساس سردرگمی میکنم
میلیون میلیون رز مخملین
تابستون سال 89 بود. آره باید همون سال بوده باشه. سال اول کارم. اونم شهرستان، خاله مامانی فوت شده بود و دیگه نمیشد خونه ننه موند چون مراسمش اونجا بود. اون روزا میرفتم خونه عمو. دخترا هنوز ازدواج نکرده بودن. تابستون بود و کولر و نوشتن گزارش با سیستم دختر عمو و این آهنگ کلیون ملیون گل رز از فرزانه. حس خوبی برام داشت اون روزا. الان بعد از چند سااال تازگیها یعنی بعد از دیدن تئاتر مرغ دریایی متوجه شدم اصل آهنگ روسیه!
متن و ترجمه آهنگ در ادامه مطلب

گاهی هم شادیهامون رو باید با خودمون تقسیم کنیم!
و اون کسی که باید بیشتر از همه بهش احترام بزاریم کسی نیست جز همین خودمون!