مبینا
امروز تولد ده سالگی مبیناست
باورم نمیشه این همه سال گذشته
مبینای شیطون عمه الان واسه خودش خانومی شده
امیدوارم زندگی خوبی در پیش رو داشته باشی عمه زندگی پر شادی و شور و سلامتی
امروز تولد ده سالگی مبیناست
باورم نمیشه این همه سال گذشته
مبینای شیطون عمه الان واسه خودش خانومی شده
امیدوارم زندگی خوبی در پیش رو داشته باشی عمه زندگی پر شادی و شور و سلامتی
این روزهای آخر سال همه چیز در هم و برهم شده
جراحی قلب آمنه
آنژیوپلاستی نرگس و مهدی
فوت پسر خاله
عفونت کلیوی زهرا
حالا هم بیماری عمو که باز کشوندتش بیمارستان
نمیدونم از کدوم باید بترسم!
سوای همه چیز نگران این بیماری هپاتیت عمو ام که معلوم نیست از کجا اومده سراغش
و اینکه چکار کنیم که خدای ناکرده کسی دیگه مبتلا نشه
دو خانواده خیلی با هم در ارتبا هستیم!
پ.ن:
با اینکه مدتیه اعتقادتم رو از دست دادم طوری که حتی تو این شرایط سخت هم متوسل نمیشم.
امروز ناخوداگاه این بیت تو ذهنم پلی شد:
گر نگهدار من آنست که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد!
ارتباط معصومه و احسان!
پیشنهاد زهرا به حسین!
پیشنهاد جفتشون به ماری!
عباسیK
بگم شوکم از شنیدنشون دروغ گفتم بیشتر دپرسم
چه ماجراها بغل گوشم اتفاق افتاد و متوجه نشدم!
یعنی یکیش رو حدس زده بودم که با گفتن نه کاراشون بی منظوره ماری فکر میکردم چه دید بدی دارم من!
و حالا بعد از گذشت چندین ماه لو داد!
فکر میکردم بیشتر از اینها هم صمیمیم !
البته قبلا بودیم
منظورم از قبلا همون موقع است که این پست رو گذاشتم
ولی الان...
هوم...
امروز بیشتر از روزهای گذشته مطمعن شدم که تقریبا هیچ دوست صمیمی ندارم!
واقعا دردناکه!
جدای از این صحبت هااز اینکه میبینم بقیه چه ارتباطاتی دارند و داشتند و من ندارم و نداشتم حسه. ....نمیدونم اسمش رو بزارم چی ولی یه حسی شبیه حس باختن دارم!
باید بیشتر راجبش فکر کنم
نیم ساعت پیش تماس گرفتن که سجاد از بینمون رفت!
درد پذیرش اشتباه از خود اشتباه بیشتره
هیچ رابطه ای بین یه حرف و اثرش نیست گاهی زخم یه حرف کوچیک کاری تر و عمیق تر از حرفهای درشته
ساده لوح آنست اگر که انتظار داشته باشی مردم همونجوری باهات باشن که تو با اونهایی
فقط یه احمق میتونه خودش رو در برابر آزار قرار بده
آهنگ من وخود من امید
باورم نمیشه گفتم تو همون فرشته ای که میمونه همیشه با من
باورم نمیشه گفتم هیچی غیر تو نمیخوام
خیلی طول کشید بفهمم
زیر پوسته من نبودی
واسه من میمردی اما
حتی دوست من نبودی
فکر میکردم نباشی تنهاترین آدمه آسمون و زمینم
دور و برم خلوت شد
این بهترین فرصت شد
که خودم رو ببین
منو خود من تا آخرش با همیم
منو خود من واسه هم نمیزنیم
منو خود من مثل یه کوه محکمیم
منو خود من مگه دیگه میشکنیم؟!؟!
ترسی ندارم از شب از اینکه تنها شدم
تازه فهمیدم باید تکیه بدم به خودم
تازه فهمیدم باید منو خودم ما بشیم
یه تکیه گاه واه هم کویر و دریا بشیم
آره از این به بعد من میشم دوست خوده من
منو خود من تا آخرش با همیم
منو خود من واسه هم نمیزنیم
مثل یه کوه محکمیم
مگه دیگه میشکنیم
منو خود من تا آخرش با همیم
منو خود من واسه هم نمیزنیم
مثل یه کوه محکمیم
مگه دیگه میشکنیممنو خود من تا آخرش با همیم
منو خود من واسه هم نمیزنیم
مثل یه کوه محکمیم
مگه دیگه میشکنیممنو خود من تا آخرش با همیم
منو خود من واسه هم نمیزنیم
مثل یه کوه محکمیم
مگه دیگه میشکنیم
خدا رو شکر عمل خوب پیش رفت
امروز به اتفاق خواهر برادرا رفتیم عیادت(هرچند که نباید میرفتیم)
باید مراقب سلامتی خودم و اطرافیانم باشم من بعد از این