روزگار من

پاییز

/ بازدید : ۱۹۹

پاییز آمد در میان درختان؛ لانه کرده کبوتر

از تراوش باران می‌گریزد!


خورشید از غم با تمام غرورش

پشت ابر سیاهی عاشقانه به گریه می نشیند!


من با قلبی به سپیدی صبح

با امید بهاران می روم به گلستان؛

همچو عطر اقاقی؛ لابلای درختان می نشینم!

باشد روزی، به امید بهاران؛ روی دامن صحرا لاله روید!


شعر هستی بر لبانم جاری؛ پُرتوانم آری!

می روم در کوه و دشت و صحرا!


رهپیمای قله‌ها هستم من

راه خود در طوفان؛ در کنار یاران، می‌نوردم!


دارم امید که نهد روزی؛ صحنه‌ی کوهستان

بر روان و جانم

پاکی این کوه و دشت و صحرا!


باشد روزی برسد به جهان؛

شعر هستی بر لب

جان نهاده برکف؛ جان انسان‌ها را؛ در نوردم!


رهپیمای قله‌ها هستم من

راه خود در طوفان؛ در کنار یاران، می‌نوردم!

در کوهستان یا کویر تشنه، یا که در جنگل‌ها

رهنوردی شاد و پراُمیدم


شعر هستی بودن و کوشیدن؛ رفتن و پیوستن، از کژی بگسستن...

«جان فدا کردن در راه حق است».

شعر هستی بودن و کوشیدن؛ رفتن و پیوستن، از کژی بگسستن...

«جان فدا کردن در راه حق است».


۲
لو راز پام
۰۱ مهر ۰۹:۵۵
یک نفر در را به روی حضرت پاییز باز کند...
دِلا
۰۱ مهر ۱۲:۱۸
پاییزتون مبارک (:
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About Me
گاهی لازمه بشینیم و با خودمون درد دل کنیم
گاهی هم شادیهامون رو باید با خودمون تقسیم کنیم!
و اون کسی که باید بیشتر از همه بهش احترام بزاریم کسی نیست جز همین خودمون!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان