روزگار من

آدم ربایی :)

/ بازدید : ۱۶۱


داشتم واسه خودم تو رختخواب از خواب صبح لذت میبردم که صدای گوشیه مادره بلند   شد و در پی اون  مکالماتی با صدای بلند با همسایه خونه قبلی که وسطش یک عدد ووووووووی بلند کشیده شده

گیج و  ویج بلند شدم و پرسیدم ای بابا چی شده؟

مادره هم با حالت ترس و نعجب گفت دختر اون همسایه رو دیشب از توخونه دزدیدن :)

حالا از صبح من دارم بهش میگم  مادر من حتما یه کاسه ای زیر نیم کاسه است دزد که بیکار نیست بیاد آدم ببره اونم چی تو خونه شلوغ  جوری که هیچکی نفهمه!

 مگه بخرجش میره ؟ نه!

 حالا حالا ها سوژه داریم ما!

۲

بزودی

/ بازدید : ۱۳۴

 میشه در عین خوشحالی دلگیر هم بود.
هرچند هنوز راه رو پیدا نکردم ولی دارم کم کم  سواش میکنم.
و من هنوزم همون آدمم که میگه باید اجازه بدی بعضی از چیزها آروم و آهسته جدا بشن  و نه یک هو!
روزهای تازه ای در راهه





هر چند زکار خود خبردار نه‌ایم
بیهوده تماشاگر گلزار نه‌ایم
بر حاشیهٔ کتاب چون نقطهٔ شک
بی کارنه‌ایم اگر چه در کار نه‌ایم
 



ابوسعید ابوالخیر

۰

زنانگی

/ بازدید : ۱۵۰


جنسیت، چیزی بود که فراموشش کرده بودم.نمیدونم شاید این  جنسیتم  نبود که فراموشم شده بود

رفتارهای وابسته به جنسیتم بود  که یاد نگرفته بودم

علتش رو نمیدونم چیه جامعه؟ نظام آموزشی ؟ توی هیچ کدومشون  که خبری از این صحبت ها نبود!

ولی با این حرفها بازم فکر نکنم مشکل این بوده باشه اگر که این بود چرا بقیه دوستان و هم سن وسالان مونث خوب آموزش دیده بودند


شاید مشکل مادری بود که اونقدر زود ازدواج کرده و مادر شده  که نتونسته  چیزی یاد بگیره و بخواد اون رو به نسل بعدش هم انتقال بده البته بازم  ممکنه فقط  این  نباشه

 شاید زندگی کردن توی یک خونه با چندتا برادر بزرگ  کوچیک علتش بود

در هر صورت هرچه که بود باعث شد بود  من یادم بره که باید یه چیزهایی رو یاد بگیرم.

۴

نظام ارزشی من کو؟

/ بازدید : ۲۰۰


     هم اکنون نیازمند یک نظام ارزشی هستیم!
 

۱

توافق

/ بازدید : ۱۶۵

متنفرم از انجام تغییراتی که دلیلشون خواست و میل اطرافیانه
نه لذت خودم!
یه راه گریزی باید پیدا کنم این وسط
یه راه که برخلاف احساسات و خواست خودم نباشه
فکر کنم مجبور به وارونه جلوه دادن انگیزه ها  و یک سری حقایق به مغز عزیزم بشم :-)

۱

مادر بزرگ خوشبخت من

/ بازدید : ۱۳۸

اگر منظور از خوشبختی لذت بردن از زندگی باشه، بنظرم مادر بزرگ خدا بیامرزم خیلی از من و آدم های  اطرافم  خوشبخت تر بوده و از زندگیش لذت برده .حتی با وجود اینکه نتونسته بوده  توی عمرش    کتابی بخونه ،فیلم آنچنانی پر مفهومی ببینه و حتی پای بحث و گفتگو ومستندهای  فلاسفه و عرفا و  دانشمندانی که دنبال علت خلقت  و اثبات خالق هستی و رد  اون بودند  نشسته باشه 
براحتی و توی سنی ک نیاز داشت ازدواج کرد   و از  در کنار همسر بودن و زندگی  مستقل داشتن لذت برد.با بدنیا آوردن از لذت مادر بودن  چشید.و همینطور داشتن عروس و داماد و نوه و نتیجه.توی تموم طول زندگیش ب یه قدرت مافوق طبیعت اعتقاد داشت که همیشه همین اعتقادش باعث شد توی سختی و تنهایی هاش کمتر  لطمه بخوره.با لذت و عشق به زندگی خورد،پوشید ،گشت، و با آسای ش خوابید ،بدون اینکه باعث آزار کسی بشه یا حقی از کسی ببره.و در نهایت توی سن هفتاد و خورده ای به راحتی با امید به زندگی بعد یبدون درد و رنجی از این دنیا رفت.

حالا هرچقدر هم از نظر ما ها اون بی سواد بود  و بی دانش زیسته و میتونسته  مثل زنان ملل دیگه چه ها کنه و نکرده پس خوشبخت نبود !اون  طعم خوشبختی و لحظات بزرگ  زندگی رو چشید ه و شاد بوده

۴

کار

/ بازدید : ۱۵۳

اینجور که بوش میاد از اخر همین ماه کار دوباره شروع میشه.
امسال هفتمین ساله!
همیشه اولاش زود میگذره اما  بعد که میفته رو دور تکرار معمولا  گذرانش  حس نمیشه.


۱

About time

/ بازدید : ۱۳۷
لحظه ها یکی  پس از دیگری میمیرند و بعد دوباره متولد میشند

آدم های توی لحظه ها هم همینطوراند
میگید نه؟ خب حالا بریدیه نگاه ب آلبوم عکسهای قدیمی 
 ببندازید
حالابگید  اون بچه های خندون  توعکسها کجان؟
اون نوزادها ?یا نه اون نوجونهای ده سال پیش ؟
نیستند!نه؟
اونها همونجا توی همون زمانها مردن و بعد تبدیل شدن ب ادم هایی ک داریم الان میبینیم.ادم هایی متفاوت ک  از قبلی ها فقط اطلاعات و ی سری  خاطرات تو   ذهنشون  دارند اینطور نیست؟ 

۳

محرم

/ بازدید : ۲۱۹

دهه اول محرم هم گذشت بجز روز نهم و دهم که  شهرستان رفتم بقیه  روزها  خیلی متوجه  محرم  نشدم! اون دو روز هم بیشتر شبیه مهمانی  های خانوادگی بود 

بی اعتقادم؟ آدونت نو!

حاجی پای منبر پارسال که پای بساط مشروب بود امسال .ها ها ها!

بگذریم بیشتر از هرچیزی فعلا نگران خانوادمم .اخوی سومی ک بستری بیمارستان چهارمی هم ک بیکار شده

و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید

ب اندازه تمام  عمرم این ماه فیلم دیدم!



۰

دمپخت

/ بازدید : ۱۵۲

چقدر خجالت کشیدم وقتی دمپختم بد شد

تقصیر خودمه که آشپزی یاد نگرفتم

ولی خب  چکار کنم که یادگرفتنش  رو دوست نداشتم 

۴
About Me
گاهی لازمه بشینیم و با خودمون درد دل کنیم
گاهی هم شادیهامون رو باید با خودمون تقسیم کنیم!
و اون کسی که باید بیشتر از همه بهش احترام بزاریم کسی نیست جز همین خودمون!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان