روزگار من

چطور میشه ادامه داد

/ بازدید : ۲۳۶

اینی که هنوز نتونستم با اونچیزی که گذشت کنار بیام رو خودم بهتر از هر کسی میدونم. ولی واقعا نمیشه راحت گذشت. من اصلا نمیدونم با شرایط جدید چطور باید زندگی کنم. چطور باید ببینم،حس کنم و لذت ببرم. غم سنگینی ته دلمه که تو تموم لحظاتی که میخوام شاد باشم ، انگیز پیدا کنم ،خودش رو میندازه جلو چشام. درست زمانی که داشتم رو خودم کار میکردم که، خوب زندگی کنم، خودمو درست بشناسم ،از خصلتهای بدم جدا بشم. اون اتفاقات بد افتاد. دیواری داشتم میساختم که هنوز محکم نشده سقف روش آوار شد.


۰

دلتنگ توام جانا

/ بازدید : ۲۰۵

یک سال پیش این موقع نمیدونم خواب بودی ،تو پذیرایی نشسته بودی پا گوشی،  و یا با ماشین بیرون بودی، نمیدونم.

فقط میدونم فکرشم نمیکردی سال دیگه این موقع، حدود ده ماهه که زیر خاک رفتی. فکرشم نمیکردی  با یه تصادف اونم توی مسیری هر روزت این اتفاق برات افتاده باشه. قطعا  وحشت میکردی اگر میفهمیدی فقط طی سه هفته، تو، فاطمه ، ارشیا زندگی رو ترک میکنین

به ذهنتم نمیرسید ماشینی که اینقدر بهش میرسیدی بشه یه آهن پاره، باورت نمیشد اگر بهت میگفتن تا سال دیگه دزد میزنه به خونه و لوازم همه مون رو میبره، و با همه اینها ما هنوز هستیم و به زندگی نسبتا عادیمون بدون تو ادامه میدیم. 

۱

ویندوز

/ بازدید : ۲۵۷

از پریشب دارم تلاش میکنم سیستم خونه رو راه بندازم. از دو نفر کمک گرفتم آخرشم نشد. تموم ساعت هایی که باهاش کلنجار میرفتم یاد مجید بودم و روزهایی که پشت میز مینشست و در حال ور رفتن با کامپیوتر بود. هرچند چند سالیه که تقریبا بلااستفادست. ولی خب یه زمانی برای خودش دورانی داشت. بعد از اومدن لپتاپ تو خونه تقریبا همه کارا با اون انجام میشد و الان که دیگه معلوم نیست کجاست و دست کیه بازم متوسل شدم به همین

تو تموم لحظاتی که تو اتاقش بودم به این فکر میکردم که اگر بود الان میومد میگفت بازم اومدی خراب کاری! تقریبا همه خرابکاریهای وسایل خونه رو از چشم من میدید! چقدر دلتنگشم این روزها چقدر کم داریمش هممون :(

چقدر دیشب  پریشب گریه کردم بعد از تلاشهای بی سرانجامم

نمیدونم چرا من هستم اون نیست 


۱

دلم تنگه برادر جان

/ بازدید : ۳۲۵

خواب دیدم برگشتی سمت راست پیشونیت پوستش یکم سرخه مثل مواقعی که یه سابیدگی یا خراش خوب شده و هنوز پوستش به حالت اولیه درنیومده. انگاری که برگشتی و این زنده شدنت هم  چقدر عادی بود برام رفتی تو اتاقت نمیدونم داداش بزرگه زیر لب چی گفت بهت که اومدم دنبالت تو اتاق بهت گفتم نمیدونی چقدر بعد رفتنت گریه کرد میخواستم بت بگم نگاه الانش نکن دلش خون بود از رفتنت. رو زبونم بود بپرسم ناراحت نشدی که کتابهات رو دادم کتابخونه ؟ ولی نپرسیدم نمیدونم چرا فکر کنم فرست نشده بود. بعد انگاری توی خونه قدیمیمون تو حیاطیم با نرگس ، تو وسط نشستی داری میگی سرکار بودی داشتی با تلفن صحبت میکردی که این اتفاق افتاد یجورایی انگار زدنت ولی واضح نگفتی بر داشت من این بود. نرگس گفت دم در زخمی انداخته بودنت تو کارتن ها بعد تو میگی من فکر میکردم همکارم بده تو نگو مشکل از بابک ه ، انگاری بابک کسی که براش کار میکردین!

نمیدونم چرا اینجور بود آخر خوابم نمیدونم بابک کیه نمیدونم چرا تو خواب بهمون میگفتی سرکار اینجور شدی در حالی که تصادف تو رو ازمون گرفت:( 

امروز وسایلت رو گذاشتم تو کارتن داریم میریم خونه جدیده همون که زحمت خریدش با خودت بود

۰

97

/ بازدید : ۲۵۱
مجید همیشه کنار سفره هفت سینمون بود . همیشه هم قبل سال تحویل حمام میکرد و لباس مرتب میپوشید. البته این  رسم خونه ما بود.  سفره هفت سین پهن باشه همه هم مرتب و پاکیزه کنارش بنشینن تا سال تحویل بشه بجز امسال...
امسال نه خونه خودمون بودیم نه شاد بودیم نه مجید بود و نه دوره سفره بودیم
امسال اشک مامانی بود هق هق نرگس بود گریه من و نسرین بود.
مامانی اصرار داشت سال تحویل بریم کنار مجید بشینیم ولی اقوام نگذاشتن، با حرف اینکه شب چهارشنبه است و موقع سال تحویل خوبیت نداره اهل قبور برید نه آوردن توی کار!
هرچند فرداش رفتیم و هفت سین رو اونجا براش چیدیم
پنجشنبه براش همونجا کیک تولد بردیم
ولی بازم دلمون آروم نمیشه مغزمون نمیپزیره که مجید دیگه نیست
که اینقدر الکی رفتتتتتتتتتتتت

۰

سال نود و درد

/ بازدید : ۲۴۹

این اولین اسفند عمرمه  که هیچ جذابیتی برام نداره
برای من هیچ بویی از عید به مشام نمیرسه
حتی اولین اسفندی هم که بابام نبود اینجور نبودم
مجید تنها نرفت ، خیلی چیزها باهاش رفتند
۰

مجید

/ بازدید : ۲۲۳

از صبح دلتنگتم مجید 

گریه امونم نمیده موزیک های توی فلشت رو گوش میدم و اشک میریزم بخصوص کاکو بند ها رو 

باورررررررررررررررررررررررررررررررررررررم نمیشه 

نمیتوووووووووووووووووووووووووووووووووونم بپذیرم که دیگه نیستییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

که الان زیر خاکیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

ای خدا اگر هستی بدون ازت شاکی اممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

نمیبخشمتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

۱

خواب

/ بازدید : ۲۵۸

دیشب خواب مجید رو دیدم توی خواب انگار که همه چیز اشتباه شده بود و مجیدمون  طوریش نشده

بهش گفتم گوشیت رو نگاه کن پیامهاتو بخون. منظورم از این حرف این بود که پیام هامو بخونه همون پیام هایی که این مدت بش دادم  پیام های دلتنگی و درددل رو. نگاهشون کرد و گفت چیه هندیش کردی حالا یه اتفاقی هم برا یکی بیوفته باید ایجوری کنی؟

بعد بش پیام داد که دوستت دارم

ای خدا!

ای کاش تا بودش محبتم رو زبونی بهش ابراز میکردم

لعنت به این مرزها 

۱

آه

/ بازدید : ۲۴۸

گاهی فکر میکنم ای کاش اجازه نمیدادم که به خاک بسپارنت اینجوری میتونستم تلاش کنم و امید داشته باشم که بر میگردی

با وجود گذشت هفتاد و اندی روز باز هم امید دارم از دل خاک بزنی بیرون

اصلا باورم نمیشه این مزاری که سرش گریه میکنم خونه ابدی توه

دلم خیلی برات تنگ شده میفهمی؟ خیلییییییییی

الان وقت رفتنت نبود مجید

امروز داشتم فکر میکردم اگر اون ده بیست دقیقه رو هم رد میکردی میومدی خونه

الان مثل همیشه تو پذیرایی خواب بودی منم تو اتاقم بودم و دلم پر شادی و غم های سطحی بود

داشتم یحتمل به عروسی علی فکر میکردم و دنبال زن بودم واست

اصلا نمیتونم رفتنت رو باور کنم مجید

وقتی به نبودنت فکر میکنم دلم از همه دنیا سیر میشه:(

یعنی الان آگاهی و درک داری؟

زندگانی؟

مجید تو زوتر از ماها به درستی و نادرستی داستانهای بعد از مرگ رسیدی:(

 

۰
About Me
گاهی لازمه بشینیم و با خودمون درد دل کنیم
گاهی هم شادیهامون رو باید با خودمون تقسیم کنیم!
و اون کسی که باید بیشتر از همه بهش احترام بزاریم کسی نیست جز همین خودمون!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان