روزگار من

آخر ماجرای مهسا و حسین

/ بازدید : ۲۶۵
چند روزی میشه که  به دلایلی برای مدت کوتاهی تموم نرم افزارهای اجتماعی و چت رو از گوشی پاک کردم  و تقریبا بجز وبلاگ از اخبار و احوالات فضا مجازی و دوستان واقعی اندرون فضای مجازی بی خبر بودم
سر شب بود که مهسا تماس گرفت و بعد از چند جمله گفت که حسین فوت شد!
حسین بوی فرند مهسا بود که خیلی غیرمنتظرانه بعد از شش ماه ،رابطه عاشقانه و دوستانه اشون رو کات کرد.
و بلافاصله با دختر یکی از اقوام وارد رابطه و البته نامزد شد
بعد از اون مهسا مدت ها در حال شکست عشقی و تعجب از این تغییرات ناگهانی حسین بود
و حالا امشب تماس گرفت گفت که حسین روز پنجشنبه درست یک روز بعد از عقدبا همون دختر خانوم اقوامشون که 4 سال باهاش نامزد بود تو جاده تصادف میکنه و جفتشون با هم به رحمت خدا میرند.و امروز صبح هم کنار هم در حالی که مهسا حضور داشته به خاک سپرده میشند .
مهسا پریشون بود یبار میگفت تقصیر خواهر حسین ه ک مطمئنم واسه جدایی ما دعا و طلسم درست کرده بوده.یبارم میگفت  عذاب وجدان دارم توی این پنج سال همش میگفتم خدا چطور داره راحت میگرده حسین در حالی که من دارم عذاب میکشم.

و من از سر شب هرکاری میکنم نمیتونم بهشون فکر نکنم.
به دو نفری که تازه صیغه عقد بینشون جاری شده بود و احتمالا حالا حالا ها به مرگ فکر نمیکردند و فکر مراسم عروسیشون بودند.
به خانواده عروس و داماد!
به تقدیر خدا،
به حسین 28 ساله ای که سالها پیش دیده بودم
به استدلال های مهسا
و به مرگ و میرهایی که این روزها عجیب زیاد شده
۳
About Me
گاهی لازمه بشینیم و با خودمون درد دل کنیم
گاهی هم شادیهامون رو باید با خودمون تقسیم کنیم!
و اون کسی که باید بیشتر از همه بهش احترام بزاریم کسی نیست جز همین خودمون!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان