روزگار من

دلم تنگه برادر جان

/ بازدید : ۳۲۵

خواب دیدم برگشتی سمت راست پیشونیت پوستش یکم سرخه مثل مواقعی که یه سابیدگی یا خراش خوب شده و هنوز پوستش به حالت اولیه درنیومده. انگاری که برگشتی و این زنده شدنت هم  چقدر عادی بود برام رفتی تو اتاقت نمیدونم داداش بزرگه زیر لب چی گفت بهت که اومدم دنبالت تو اتاق بهت گفتم نمیدونی چقدر بعد رفتنت گریه کرد میخواستم بت بگم نگاه الانش نکن دلش خون بود از رفتنت. رو زبونم بود بپرسم ناراحت نشدی که کتابهات رو دادم کتابخونه ؟ ولی نپرسیدم نمیدونم چرا فکر کنم فرست نشده بود. بعد انگاری توی خونه قدیمیمون تو حیاطیم با نرگس ، تو وسط نشستی داری میگی سرکار بودی داشتی با تلفن صحبت میکردی که این اتفاق افتاد یجورایی انگار زدنت ولی واضح نگفتی بر داشت من این بود. نرگس گفت دم در زخمی انداخته بودنت تو کارتن ها بعد تو میگی من فکر میکردم همکارم بده تو نگو مشکل از بابک ه ، انگاری بابک کسی که براش کار میکردین!

نمیدونم چرا اینجور بود آخر خوابم نمیدونم بابک کیه نمیدونم چرا تو خواب بهمون میگفتی سرکار اینجور شدی در حالی که تصادف تو رو ازمون گرفت:( 

امروز وسایلت رو گذاشتم تو کارتن داریم میریم خونه جدیده همون که زحمت خریدش با خودت بود

۰

روزهایی که میگذرد

/ بازدید : ۲۴۰

   اگر راهی که پارسال در پیش گرفته بودم رو ادامه میدادم الان خیلی از مشکلاتم برطرف شده بود

 امان از این دلسردی که وسط کار پیش میاد امیدوارم حداقل سال آینده این موقع همچین احساسی رو نداشته باشم


۰
About Me
گاهی لازمه بشینیم و با خودمون درد دل کنیم
گاهی هم شادیهامون رو باید با خودمون تقسیم کنیم!
و اون کسی که باید بیشتر از همه بهش احترام بزاریم کسی نیست جز همین خودمون!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان