روزگار من

شهریور 1381

/ بازدید : ۲۸۷

این آهنگ شادمهر منو میبره به اواخر شهریور پونزده سال پیش. به اون روزا که نتایج کنکور اومده بود با کلی شک و تردید با خواهری و برادره راهی شمال شدیم برای ثبت نام دانشگاه. یاد شب و اتوبوس و حس دلتنگی  همراه با امید به آغاز راه جدید!

 

 

پ.ن:

 هیچ حسرتی تو زندگیم بزرگتر از حسرت ترک زودهنگام اون دانشگاه نیست

 

دریافت
 

یه پنجره با یه قفس

یه حنجره بی هم نفس

سهم من از بودن تو یه خاطرس همین و بس

تو این مثلث غریب ستاره ها رو خط زدم

دارم به آخر میرسم از اونور شب اومدم

یه شب که مثل مرثیه خیمه زده رو باورم

میخوام تو این سکوت تلخ صداتو از یاد ببرم

بذار که کوله بارمو رو شونه شب بذارم

باید که از اینجا برم فرصت موندن ندارم

داغ ترانه تو نگام

شوق رسیدن تو تنم

تو حجم سرد این قفس

منتظر پر زدنم

من تبار غربتم از آرزوهای محال

قصه ما تموم شده با یه علامت سوال

بذار که کوله بارمو رو شونه شب بذارم

باید که از اینجا برم فرصت موندن ندارم

 

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About Me
گاهی لازمه بشینیم و با خودمون درد دل کنیم
گاهی هم شادیهامون رو باید با خودمون تقسیم کنیم!
و اون کسی که باید بیشتر از همه بهش احترام بزاریم کسی نیست جز همین خودمون!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان