ننشین لب جوی و گذر عمر ببین!
چهارشنبه ۲۶ اسفند ۹۴
/
بازدید : ۱۵۸
توی همین بلبشوی گرفتاریها بود که متوجه شدم سالهاست کنار گود زندگی نشستم
فهمیدم خیلی جاها میتونستم مانع خیلی از اتفاقات بشم ،اگر که محکم و مقتدرانه رفتار میکردم
یکم خوب که فکر کردم دیدم یجاهایی میشد که مسبب اتفاقات خوب هم بشم
اما نشدم!
فقط نشستم و نگاه کردم
اینکه چقدر حسرت خوردم و خودم رو سرزنش کردم
اینکه چرا تاثیر گذاریم توی زندگی دیگران و خودم رو فراموش کردم بماند!
وسط همون سرزنش ها بود که گریزی زدم به گذشته
به آدمها و شرایطی که بود.دیدم دیگه هیچی شبیه سابق نیست
اون روزها فکر میکردم همه چیز همینجور میمونه
یهو دلتنگ گدشته شدم و حسرت خوردم چرا بیشتر استفاده نکردم و چرا آینده نگر نبودم!
فکر کنم دارم کم کم بخودم میام
امیدوارم هنوز دیر نشده باشه!